سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

سایت شخصی پرویز رضایی

سردفتر اسناد رسمی 695 تهران

۷۴ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ازدواج الکی

خانواده دخترخانم بیشتر از هزار کیلومتر با خانواده آقا پسر فاصله دارند از مادر. پسر جوان پرسیدم چطور پسرش با دختر خانم آشنا شده ؟

گفت: آقا از طریق همین فضای مجازی با هم رابطه برقرار کردند .

گفتم : یعنی بدون دیدن همدیگر عاشق هم شدند و تصمیم به ازدواج گرفتند :

گفت :نه اقا چند بار با هم ملاقات داشتند هر دو به بهانه زیارت امام رضا از خانواده اجازه می گرفتند و همانجا همدیگر را می دیدند و ...

با اینکه پسر متولد 75 و دخترخانم متولد 78 بود پنج سال از ازدواجشان می گذشت مادر جوان ادامه داد که همسر پسرش تحمل دوری از خانواده را ندارد به همین علت برای طلاق اصرار می کند ما هم اصراری نداریم او مهریه اش را می بخشد پسرم من هم وکالت طلاق می دهد تا در همان شهرستان , خودش را مطلقه کند

پسر جوان در تمام این مدت ساکت نشسته بود و لام تا کام چیزی نمی گفت و من نمی دانستم که به چه می اندیشد

خوشبختانه آنها با آوردن فرزند زندگی پر درد و رنج دیگری را به یک انسان دیگر تحمیل نکرده بودند .

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

 

مرد هفتاد و یکی دو سال و و زن حدودا شصت و پنج سال داشت و بر خلاف جثه ریز نقش مرد ؛ هیکل نسبتا چاق و پوشش چادر خانم موجب شده بود تا بیشتر از سن شناسنامه اش به نظر برسد . 
وقتی از علت حضورشان در دفترخانه پرسیدم مرد گفت خانم می خواهد برای ازدواج مجدد به من  رضایت بدهد.
در اتاقم را بستم و در حالی که  درست رو بروی آنها نشسته بودم
از زن پرسیدم آیا شما راضی هستید تا همسرتان با خانمی دیگری ازدواج کند 
زن که چهره اش بخاطر اینکه محکم با چادر پوشانده شده  بود بسختی قابل تشخیص بود  لبخند تلخی زد و گفت : آقا کدام زنی راضی می شود تا مردی که با او پنجاه سال زیر یک سقف زندگی کرده با زن دیگری ازدواج کند من از شما می پرسم آیا همسرتان راضی است تا شما با زن دیگری ازدواج کنید ؟ 
گفتم : خیلی خوب اما با این توصیف به چه منظور به دفترخانه تشریف آوردید ؟ 
زن گفت : فقط با اصرار این آقا اما قلبا راضی نیستم !
از مرد پرسیدم : آقا برای چه خانم را علیرغم میل قلبی اش وادار کردید که به دفترخانه بیاید ؟
مرد گفت : آقا اینطور نیست ما نزدیک شش سال است که جدا زندگی می کنیم  و کاری به کار هم نداریم من در شمال خانه و زندگی دارم  بارها از ایشان خواسته ام همراه من به شمال بیاید منطقه خوش آب و هوا و دنج اما خودش  راضی نمی شود  
زن بین صحبت های شوهرش در آمد و گفت : آقا تو می دونی من مریضم رماتیسم دارم پاهام درد می کنه و بخاطر سختی ها و دعوا و‌مرافعه های همیشگی و  کتک هایی که در دوران جوانی خورده ام دچار ناراحتی عصبی و وسواس شدید..هستم اقا بخدا از ترسم که وقتی  حمام می روم چندین ساعت نمی توانم  بیرون بیام هفته به هفته حمام نمیروم ... حالا چطور می توانم همراه ایشان به شمال و این ور و اونور بروم ...آقا آصلا با ازدواجش مخالفتی ندارم مگر نه اینکه الان هفت ساله زن صیغه ای داره با همان زن صیغه ای زندگی کنه یا با هر زن دیگه ای را که میخاد صیغه کنه ولی من به ازدواج دائم رضایت نمی دهم ...
مطلب را گرفتم از زن پرسیدم خانم مهریه شما چقدره گفت سال ۵۰ پانزده هزار تومان گفتم خب الان چیزی در حدود پنجاه و پنج میلیون میشه ! 
زن گفت :حالا این یعنی چی پنجاه سال با همه سختی ها نداری هاش ساختم سه تا خونه داره ماهی هشت نه میلیون هم حقوق بازنشستگی می گیره حالا من با این پنجاه میلیون چه کاری می توانم  بکنم چهار تا بچه هم دارم که هر کدام سرشان تو زندگی خودشان است حال این آقا زن بگیره سرش را که زمین گذاشت ی مدعی دیگه هم اضافه بشه و می گه انا شریک ! 
به مرد گفتم آقا حرف حساب جواب نداره  برای رضای خدا هم که شده سعی کن خانمت  را راضی کنی  پیشنهاد کردم تا وصیت نامه ای تنظیم کنند و بقدری که با آمدن خانم جدید سهم این خانم از اموالش  کاهش پیدا می کنه از محل ثلث به همسر اول  داده بشه !
در این موقع بود که هردو سکوت کردن معلوم بود  راجع این پیشنهاد و راه حل های مشابه خیلی بیشتر باید فکر کنند .

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

جوان تیپ حزب اللهی داشت درست مانند خود من در دهه شصت شلوار کتان به تن داشت و پیراهنش را هم روی شلوار انداخته بود می خواست تا یک سند رضایت نسبت به خانمی که او شاکی پرونده اش بود تنظیم شود یک نسخه از دادنامه شعبه کیفری دادگاه را روی میزم گذاشت .
اجمالا رای دادگاه را خواندم موضوع پرونده جعل اسناد کلاهبرداری و استفاده از سند مجعول و متهمان یک زن و یک مرد بودند که حالا آن جوان قصد داشت در مورد خانمی که به جرم کلاهبرداری و .. در آن پرونده به حبس و جزای نقدی محکوم شده بود رضایت بدهد .
از او خواستم در مورد جزئیات ماجرا بیشتر بگوید به آرامی و شمرده شمرده صحبت می کرد توضیح داد پیش از محرم سال قبل مادر دوستم که در همسایگی ما زندگی می کنند خبر بازداشت و زندانی شدن او را داد و با التماس از من خواست تا برای آزادی اش کاری بکنم

جوان ادامه داد برای دوستم قرار کفالت صادرشده بود و من چون کارمند و حقوق بگیر نیودم باید کسی را پیدا می کردم تا بتواند این کار را بکند اما دستم از همه جا کوتاه بود و آشنایی که حاضر باشد ضمانت دوستم را بکند هم سراغ نداشتم
در هر حال به شبکه های مجازی پناه بردم و از آن طریق درخواست کردم تا شخص واجد شرایطی که حاضر باشد تا با گرفتن مبلغی پول ضمانت دوستم بکند با من تماس بگیرد
خوشبختانه و یا شوربختانه بزودی فرد داوطلب پیدا شد و مردی با اعلام اینکه می تواند شخص کارمندی را با فیش حقوقی خود را به دادسرا بیاورد با من قرار و مدار گذاشت.
فردای آن روز با شخص داوطلب که خانم میان سالی بود ملاقات کردم و با دریافت سیصدهزار تومان پول به عنوان پیش پرداخت به اتفاق در شعبه دادیاری حاضر شدیم در برابر پرسش دادیار من خودم را پسر خاله متهم معرفی کردم و زن فیش حقوقی خود را ارائه داد اما دادیار مربوطه قبول نکرد و آزادی متهم و رفیق من را مشروط به ارائه گواهی کسر حقوق از طرف زن دانست
زن با این تعهد که روز بعد با گواهی مورد نظر دادسرا برخواهد گشت محل را ترک و فردای آن روز با مدارک خواسته شده مجددا همدیگر را ملاقات کردیم ضمن اینکه به بهانه رفع موانع برای قبولی کفالت باقیمانده وجه مورد توافق را تماما دریافت کرد.
هردو به اتفاق به شعبه دادیاری مراجعه و زن گواهی کسر حقوق را به دادیار مربوطه تحویل داد اما با کمال تعجب متوجه شدم که دادیار به مدارک خانم مشکوک شد و از ما خواست تا در دفتر شعبه منتظر بمانیم...
با مرملا شدن قضایا و اعتراف آن خانم معلوم شد که همه مدارک زن جعلی و ساختگی است و آن زن و مردی که ابتدا تلفنی با او تماس داشته جاعل و کلاهبردارند... مرد جوان توضیح داد که برغم گفتن همه حقایق و قصدش برای کمک به دوست خود و فریب خوردن از افراد کلاهبردار با دست بند به اداره آگاهی یرده شده و اگر یکی از آشنایانش که از افسران عالی رتبه آن اداره بود او را نمی شناخت و به کمکش نمی آمد معلوم نبود چه سرنوشتی انتظارش را می کشید .
جوان همچنین گفت که همکار زن کلاهبردار متواری شده و بعد از گذشت یک سال از این قضیه به وسیله تماس تلفی همسرش و تله گذاری موفق به جلب و بازداشت متهم اصلی شده اند
از مرد جوان پرسیدم آیا حاضری تا به آن مرد هم رضایت بدهی قدری سکوت کرد و گفت شاید ...شنیدم ازدواج کرده و درست نیست با این شرایط مدت شش سال در زندان بماند.

یادداشت های سردفتر

جوان تیپ حزب اللهی داشت درست مانند خود من در دهه شصت شلوار کتان به تن داشت و پیراهنش را هم روی شلوار انداخته بود می خواست تا یک سند رضایت نسبت به خانمی که او شاکی پرونده اش بود تنظیم شود یک نسخه از دادنامه شعبه کیفری دادگاه را روی میزم گذاشت .
اجمالا رای دادگاه را خواندم موضوع پرونده جعل اسناد کلاهبرداری و استفاده از سند مجعول و متهمان یک زن و یک مرد بودند که حالا آن جوان قصد داشت در مورد خانمی که به جرم کلاهبرداری و .. در آن پرونده به حبس و جزای نقدی محکوم شده بود رضایت بدهد .
از او خواستم در مورد جزئیات ماجرا بیشتر بگوید به آرامی و شمرده شمرده صحبت می کرد توضیح داد پیش از محرم سال قبل مادر دوستم که در همسایگی ما زندگی می کنند خبر بازداشت و زندانی شدن او را داد و با التماس از من خواست تا برای آزادی اش کاری بکنم

جوان ادامه داد برای دوستم قرار کفالت صادرشده بود و من چون کارمند و حقوق بگیر نیودم باید کسی را پیدا می کردم تا بتواند این کار را بکند اما دستم از همه جا کوتاه بود و آشنایی که حاضر باشد ضمانت دوستم را بکند هم سراغ نداشتم
در هر حال به شبکه های مجازی پناه بردم و از آن طریق درخواست کردم تا شخص واجد شرایطی که حاضر باشد تا با گرفتن مبلغی پول ضمانت دوستم بکند با من تماس بگیرد
خوشبختانه و یا شوربختانه بزودی فرد داوطلب پیدا شد و مردی با اعلام اینکه می تواند شخص کارمندی را با فیش حقوقی خود را به دادسرا بیاورد با من قرار و مدار گذاشت.
فردای آن روز با شخص داوطلب که خانم میان سالی بود ملاقات کردم و با دریافت سیصدهزار تومان پول به عنوان پیش پرداخت به اتفاق در شعبه دادیاری حاضر شدیم در برابر پرسش دادیار من خودم را پسر خاله متهم معرفی کردم و زن فیش حقوقی خود را ارائه داد اما دادیار مربوطه قبول نکرد و آزادی متهم و رفیق من را مشروط به ارائه گواهی کسر حقوق از طرف زن دانست
زن با این تعهد که روز بعد با گواهی مورد نظر دادسرا برخواهد گشت محل را ترک و فردای آن روز با مدارک خواسته شده مجددا همدیگر را ملاقات کردیم ضمن اینکه به بهانه رفع موانع برای قبولی کفالت باقیمانده وجه مورد توافق را تماما دریافت کرد.
هردو به اتفاق به شعبه دادیاری مراجعه و زن گواهی کسر حقوق را به دادیار مربوطه تحویل داد اما با کمال تعجب متوجه شدم که دادیار به مدارک خانم مشکوک شد و از ما خواست تا در دفتر شعبه منتظر بمانیم...
با مرملا شدن قضایا و اعتراف آن خانم معلوم شد که همه مدارک زن جعلی و ساختگی است و آن زن و مردی که ابتدا تلفنی با او تماس داشته جاعل و کلاهبردارند... مرد جوان توضیح داد که برغم گفتن همه حقایق و قصدش برای کمک به دوست خود و فریب خوردن از افراد کلاهبردار با دست بند به اداره آگاهی یرده شده و اگر یکی از آشنایانش که از افسران عالی رتبه آن اداره بود او را نمی شناخت و به کمکش نمی آمد معلوم نبود چه سرنوشتی انتظارش را می کشید .
جوان همچنین گفت که همکار زن کلاهبردار متواری شده و بعد از گذشت یک سال از این قضیه به وسیله تماس تلفی همسرش و تله گذاری موفق به جلب و بازداشت متهم اصلی شده اند
از مرد جوان پرسیدم آیا حاضری تا به آن مرد هم رضایت بدهی قدری سکوت کرد و گفت شاید ...شنیدم ازدواج کرده و درست نیست با این شرایط مدت شش سال در زندان بماند.

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

حاجی آقا با گشاده‌رویی و لبخند ملیحی که بر لب داشت اجازه خواست تا وارد دفتر کارم شود و من هم تحت تاثیر منش و تواضع ایشان بی‌اختیار برای ادای احترام از جا برخاستم.

کوچک‌اندام و ریز نقش و از آن روحانیونی بود که به تعبیر بعضی چهره‌ای نورانی دارند. فرمی را از کیف خود بیرون آورد و به من داد و خواست بر اساس آن اقرار نامه‌ای تنظیم کنم

نگاهی به متن فرم انداختم مربوط به سفارت ایتالیا بود و طی آن مُقر یعنی حاج آقا ضمن اقرار و اعلام تعداد فرزندانشان و اینکه چند نفر از آنها متاهل و مجرد هستند، تعهد می‌نمود تا هزینه تحصیلی فرزند دومش را در یکی از دانشگاههای آن کشور بپردازد. هزینه‌ای که که بر اساس یک سرچ ساده در گوگل و حساب سرانگشتی نمی‌توانست کمتر از سی میلیون تومان در ماه باشد.

حاجی آقا امامت جماعت یکی از بیمارستان‌های بزرگ و مشهور تهران را به عهده داشت و آقازاده‌شان با مدرک دیپلم مدعی بود بورسیه دکتری در رشته پزشکی یکی از دانشگاههای ایتالیا را گرفته!

لابد حسب صحت قول مومن ایشان راست می‌گفت ..

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

محلل


خواستند وکالت طلاق بنویسم شناسنامه مرد را ورق زدم دو بار عقد و جدایی با همین خانم و این بار عقد ازدواج برای بار سوم !
چنانچه رابطه با طلاق خاتمه پیدا کند از نظر قانون و شرع پرونده این تراژدی مضحک برای همیشه مختومه خواهد شد الا اینکه یک مرد اجنبی { محلل } با یک اقدام فداکارانه ! و ازدواج با همسر فعلی این مرد و طلاق او بخواهد این دور باطل را بار دیگر به جریان بیاندازد

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

جبران خیانت !

زن همراه دختربچه سه , چهار ساله اش روبروی من نشسته بود و مرد بیرون از اتاق مشغول هماهنگی و دادن مدارک لازم برای تنظیم سند بود
خانم بسیار محجوب و ماخوذ به حیا به نظر می رسد خیلی آرام و شمرده گفت می خواهم شوهرم به من وکالت در طلاق بدهد اما هنوز جمله بعدی از دهانش خارج نشده بود که دختر کوچولو با چشمانی بهت زده و لحنی بغض آلود به چهره مادرش زل زد و پرسید مامان طلاق , طلاق ؟!
ابدا انتظار این عکس العمل را از دختر بچه که تازه پا به سن چهار سالگی گذاشته بود نداشتم
مادر دختر که دست و پایش را گُم کرد بود سعی می کرد به او بفهماند که قرار نیست تا از پدرش جدا شود
در این اوضاع و احوال مرد هم به داخل اتاق آمد و کنار همسرش نشست از او پرسیدم آیا درست است که علاوه بر وکالت قصد دارد تا آپارتمانش را هم به خانم واگذار کند ؟
گفت بله هرچه که خانم گفته قبول دارم ! ...
این اولین مورد از مراجعات من نبود که مردی برای جبران یک خطای بزرگ تلاش می کرد تا آب رفته را به نحوی به جوی بازگرداند اما اینکه تا چه اندازه اینگونه بذل و بخشش ها بتواند مرهمی باشد بر زخم های عمیق بر روح و روان زنی که مجبور است به هزار و یک علت چنین مردی را تحمل کند مطلب دیگری است ...!

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

تعهدنامه عجیب

 

این یکی , از عجیب ترین سندهای تعهد بود که از من درخواسته شد تا تنظیم کنم :
به درخواست مرد زن متعهد شود :

1 - شوهرش را کتک نزند

2 - به شوهرش فحش و ناسزا نگوید

3 - درب خانه را به روی او قفل نکند و مانع خروجش از منزل نشود

4 - حق سکونت با مرد باشد

5 - به خانواده شوهرش توهین نکند

6 - ...

وقتی از مرد پرسیدم چطور با چنین زنی شش سال زندگی مشترک داشتی و این چه تعهدی است که قرار است به شما بدهد گفت آقا من همسرم را دوست دارم و می خواهم با او زندگی کنم !

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

مرد عصبانی به نظر می رسید این اولین بار بود که برای  پسر دومش به خواستگاری می رفت می گفت دوره زمانِ عوض شده همه قصد کلاهبرداری دارند ... شرط خانواده عروس خانم این است که

اولا : از 350 سکه بهار آزادی مهریه فقط نصف آن عندالاستطاعه باشد ثانیا : در قباله ازدواج نصف مهریه عند الاستطاعه نوشته شود

ثالثا- نصف مهریه عندالمطالبه  را هم داماد نقدا بپردازد تا جهیزیه عروس را تهیه کنند

آقا مگر جهیزیه با داماد است ؟ عرض کردم :

1- اینکه جنابعالی و اقا پسر محترم تان قبول کرده اید مهریه 350 سکه طلا باشد یعنی پذیرفته اید که این مقدار سکه بدهکار هستید و شرعا و قانونا باید بپردازید 2 - شرط عندالمطالبه ماهیت دین را که معلق بر توانایی بدهکار در انجام تعهد یعنی پرداخت دین است تغییر نمی دهد بنابر این چه مهر عندالاستطاعه باشد و چه عندالمطالبه قید  شود مرد تنها در صورتی مکلف به پرداخت است که استطاعت مالی داشته باشد

3 - طبق قانون و شرع جهیزیه جزو نفقه است و تهیه آن به عهده مرد است حالا اگر خانم حاضر شده آن را از محل قسمتی از مهریه خود تهیه کند در حقیقت ایثار کرده !    

  • پرویز رضایی
  • ۰
  • ۰

این روزها گاهی حافظه ام یاری نمی کند مدتها بازرس ثابت دارایی در دفترخانه ها بود چند دقیقه طول کشید تا چهره اش را به یاد بیارم.
از آخرین بار که برای بازرسی آمده بود پنج , شش سال می گذشت تردید نداشتم که بازنشسته شده بازرسی های دارایی در دفاتر معمولا یکی دو هفته طول می کشد آدم بسیار منظم و دقیقی بود به اتاق خودم دعوتش کردم .
برخوردش برخلاف سابق که همیشه جدی و خشک بود دوستانه و بی تکلف به نظر می رسید انگار آن نقاب اداری را که تصور می کرد می تواند مانع توقعات و انتظارات دیگران از یک بازرس دارایی باشد از صورتش برداشته بود و حالا می شد چهره آرام و صمیمی او را تشخیص داد.
سی سال خدمت صادقانه و پاک در اداره ای که همه شیاطین جن و انس دست به دست هم میدهند تا پای انسان را بلغزانند کاری ساده ای نیست.
از رئیس بی تجربه و صفر کیلومترش در سال آخر گله داشت که چطور با یک دستور و نامه تند اداری و تهدید آمیز که تنها به قصد ابراز وجود نوشته بود او را از یک روز خدمت بیشتر در کار دولتی بیزارش کرد
او شاد بود اگر چه حقوق و مزایای دوران بازنشستگی قابل مقایسه با زمان اشتغال نیست
گفت برخلاف گذشته فرصت دارم همه دیدنی های شهر را ببینم به مسافرت بروم فیلم تماشا کنم و پیاده روی و ورزش کنم و ...من یک روستا زاده ام اگر شرایط اقتصادی و زندگی در تهران سخت شود به زادگاهم در روستا بر می گردم

موقع خداحافظی شماره موبایلش را داد و گفت دخترم تو تلگرام فعالیت می کند از شهرستان زیتون می اوریم کیفیتش خوبه اگر پسندیدید سفارش بدهید یا با پیک یا خودم برایتان می آورم.

  • پرویز رضایی
  • ۱
  • ۰

 

خانم میانسال بود و بسیار آرام به نظر می رسید قصد مشاوره داشت - یکی از فعالیت های روزمره من دادن اینگونه مشاوره هاست - خودش را معرفی کرد و گفت پسرم قصد ازدواج دارد با دختر مورد علاقه اش سالهاست رابطه دوستی دارند .
پرسیدم آیا شما هم در جریان این دوستی بوده اید گفت بله او یک ترنس است مراحل آخر تطبیق جنسیت خودش را می گذراند می خواستم بدانم اگر خانواده دختر را در جریان وضعیت پسرم قرار ندهیم آیا ممکن است در آینده برای او ایجاد دردسر کنند؟
گفتم از نظر قانونی خیر چنانچه دختر خانم به سن رشد رسیده باشد از این حیث مشکلی نیست گفت بله دختر خانم 21 سال سن دارد ضمن اینکه خودش بسیار مشتاق این ازدواج است.
پرسش دیگرش این بود که چه اقدام احتیاطی می تواند انجام دهد تا بعدها مشکلی پیش نیاید پیشنهاد کردم از دختر خانم خواسته شود تا با تنظیم سند در یکی از دفاتر اسناد رسمی اظهار و اقرار نماید که با علم به تراجنسی بودن همسرش در سابق , اقدام به ازدواج با او کرده ... مادر  که معلوم بود با شرایط ویژه فرزندش خوب کنار آمده تشکر کرد و رفت.

  • پرویز رضایی